سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل نوشته های من

یاد خدا امر به معروف نهی از منکر

((پدر سه شهید ))

   من به جهت اینکه آن زمان  به روستای محل سکونت خود  رفت آمد می کردم ایجاب می کرد بیشترشب ها را  به محل کارم  بمانم یک روز  بعد ازنماز مغرب وعشا بود فردی مراجعه کرد که من می خواهم جنازه شهید خود را ببینم گفتم حاجی جنازه ها درسردخانه بیمارستان است فردا صبح اول وقت  تشریف بیا ورید درخدمت شما هستیم گفت همین حالا برویم من جنازه فرزندم را ببینم من هم اولین باربود این پدرمحترم را دیدم قبول کردم  به اتفاق ایشان رفتیم بیمارستان بین راه پرسیدم اسم شهید شما  گفتند شهید فلانی  پدر سه شهید واین شهید سوم من بوده درب سرد خانه را باز کردیم صورت پسر شان را بوسیدند می گفتند من ازشما راضی هستم خدا هم راضی باشد  خدا حافظی کردمن تعجب کردم چرا تنها وچرا گریه نمی کنند چون بعضی خیلی بی تابی می کردند ایشان سومین فرزند خیلی خون سردوباتوجه به اعتقادات مذهبی که داشتند خداوند چه صبری داده بود ومن هیچ وقت فراموش نمی کنم واقعا "اگر در توزیع امکانات بی عدالتی باشد شهدا نمی پذیرند